سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماهی

نظر

شب بیست و چهارم ماه رمضان. 

اصلا حال خوبی ندارم. مثل اکثر شب ها، روز ها و لحظاتم در این ماه سردرگم و فراری هستم. فراری از خودم! میدونم ماه رمضان مهمونیه خدا هست اما چرا من همچین حسی ندارم؟ چرا دارم به خودم بدی میکنم و استفاده نمی کنم؟ اصلا استفاده درست از این ماه چه طوریه؟ من که فکر میکنم تفکر کردن راه درستشه، اما پس چرا نمی تونم؟ آخه مگه میشه؟ شاید این سوال پیش بیاید که مگر میشود کسی نتواند فکر کند، میدانم که جواب هر کسی این است:«الکی میگویی» یا «حتما می توانی، فقطبه خودت باور نداری» اما این اتفاق افتاده و خودم را هم آزار می دهد. نمیدانم راه حلش چیست اما این را خووب میدانم که تا پایان این فرصت ها که با خوابیدن در آن ثواب میبری، با ختم یک آیه، قرآن را ختم کرده ای و هر چیز دیگری که خوب باشد دارد تمام می شود و لحظه به لحظه را از دست می دهم. پس فرصتم کم هست و از این می ترسم.

تازه، حتی نمی دونم باید چی کار کنم. آیا واقعا اینجا به کمک کسی نیاز ندارم؟ چرا خوب هم نیاز دارم. آن هم خیلی زیاد و آن کس را هم با هزار نامش میشناسم اما آیا... برایشناخت خدای پررمز و رازمان هم نباید تامل و تعقل کنم؟! این دیگر دارد کلافه ام میکند. مگر نقل و نبات است که بگویی بگذار از دست برود یا از دست ندادنش زیانی ندارد. نه؛ اصلا حرف این ها نیست، حرفخیلی بزرگ تر از اینهاست. و حالا که دقت می کنم مشکل از خود من است. کسی که نباید حالی ام کند. خودم باید خودم را بفهمم و باور داشته باشم و با این کار مقاومت میکنم. مشکلدقیقا همینجاست. من که نباید از خودم فراری باشم، اما هستم. 

یا الله کدام یک از نام هایت در این سختی و تاریکی دستم را میگیرد؟ خودت راه را نشانم بده