ماهی

نظر

یا من یعلم ضمیر الصامتین

ایستاده‌م، منتظر. منتظر چیزی یا کسی که حتی خودم هم نمی‌دانم کیست یا چیست.

 

عکس مداح بر روی پروژکتور رو یه رویم قرار دارد و در حال مدح است.

با این که من، حالا در جایی که ایستاده‌م هیچ چیز نمی‌فهمم.

می‌روم نزدیک‌تر بلکه بهتر بشنوم اما متوجه می‌شم صدا به قدری زیاد است که شنیدن‌ش را دشوار کرده و درکش را سخت‌تر.

همین طور که دستانم بر روی صفحه‌کلید سر می‌خورد تا کلمات را کنار هم بچینند صوت دعای جوشن کبیر را می‌شنوم که هر لحظه، بیش‌ از پیش از من فاصله می‌گیرند. 

 

دقیق نمی‌دانم من کجا می‌روم و چه چیز باعث حرکت حواسم از اینجا به جایی نامعلوم شده اما هر چه که هست غریب و ناآشناست. مانند تمام حواس‌پرتی‌های أخیرم نیست، حس و حال به شدت عجیبی دارد که تا به حال آن را تجربه نکرده‌ام..

 

ندای یا الله مرا به خود می‌آورد.

 

بر می‌گردم؛ هر طور شده باید برمی‌گشتم. 

 

با خودم عهد بسته بودم این شب قدر را جدی‌تر از شب‌های قبل جوشن را پیش ببرم پس هر طور شده باید برمی‌گشتم.

..

رو می‌کنم به صفحه‌ی دعا و تلاش می‌کنم حواسم را از میان این همه کودک پر سروصدا و کنجکاو جمع کنم به صدای قاری خوش‌صدا بلکه بتوانم عدد فراز را از بین تمام هیاهوها بیابم..

 

بالاخره متوحه می‌شوم:

88 و 89 است، آه

این عدد بزرگ از کجا آمده، چطور به این فراز رسیدیم؟ یعنی 880 نام خدا را گفتیم و فقط.. فقط بر لب جاری کردیم؟!

بقیه را نمی‌دانم اما برای من این طور بود.

نمی‌خواستم این طور شود.

بنابرین تصمیم گرفتم با زمزمه‌ کردم باقی نام‌ها دعاهایم را که بی‌ربط هم نیستند با اسماء الهی طلب کنم.

 

امیدوارم خدا برکت شب‌های قدر را تا سال بعد برایمان حفظ کند..