سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماهی

نظر

دایی علی سر سفره‌ی سحری بهم گفت:«هیچ وقت کاری رو به زور انجام نده.» حالا که خوب فکر می کنم، میبینم راست میگفت. کاشکی همه‌ی ما حواسمون به این مسئله بود که کسی را مجبور به کاری نکنیم. بلکه در مرحله‌ اول با او گفتگو کنیم و از تفاوت نظر ها آنقدر با هم بحث کنیم تا به نتیجه ای برسیم. اگرهم به هیچ نقطه‌ی مشترکی بر نخوردیم پی می بریم به نتیجه ای نخواهیم رسید و آن را نظر خودش و من نظر خودم را پیش میگیرم. 

به قول یکی از عزیزانم:«من آموزش جدی رو دوست ندارم؛ بازی کردن خوبه! بازی کردن خیلی چیز ها رو مشخص میکنه» 

من هم با ایشان موافق هستم. حالا، دراین دوره و زمانه بیشتر از هر موقعی اگر نوجوانان را به کاری اجبار کنی از آن رو می افتند و کاری دست خودشان می دهند که در اکثر مواقع جبران ناپذیرند. برای مثال حجاب. چرا حجاب را به زور سر مردم می کنند؟ آن هم با قانون؟! چرا نمی آیند حق انتخابی را با مرزی مشخص شده برایشان تأیین کنند؟! تا خودش، با عقل و اختیاری که (دلیل برتری ما انسان ها بر تمام مخلوقات هست) انتخاب کند ترجیح می دهد کدام راه را پیش بکشد و تا آخر به کدام یک پایبند باشد. 

این انتخاب، انتخاب مهمی است. نه فقط در حوزه‌ی حجاب. بلکه در تک تک موضوعات امروزه اگر کسی را مجبور به کاری بکنیم و خدای نکرده تا آخر مسیر را با انتخاب اشتباهش تنها از سر لجبازی پیش بگیرد و تمام آن مسیر، هرچند پر پیچ و خم و سخت را اشتباه رفته باشد و تهش به هیچ و پوچ برسد چه؟! 

برای همین است که روش آموزش و ساختار تربیتی یک کشور حالا، یکی از مهم ترین و حساس ترینِ موضوعات است. شایدهم حساس ترینشان! 

یا برای مثال روش تدریس در مدارس کشور خودمان. آیا میشود با افزایش تکلیف و حجم زیاد امتحانات سطح علمی آنها را بالا برد؟! یا فقط داریم آنها را خسته تر از قبل می کنیم؟ 

پس برای همین با روشی ملایم تر و در اصل گفتگو، باوردارم همه چیز حل خواهد شد. حداقل به امتحان کردنش می ارزد. 

آیا ما تا به حال یک بار هم شده با چیزی که متنفر هستیم یا شدیداً با آن مخلافت می کنیم کمی ملایم تر رفتار کنیم تا با آن گفتگو کنیم و دلیل اصلی کارش را بپرسیم؟! شاید دلیل محکمی برای انتخابش دارد. ما تنها کسی نیستیم که درست رفتار میکنیم و یا بهترین نیستیم! او هم انسان است و حق انتخاب دارد. حالا این گفتگو کردن است که دلیل آن رفتار و علت آن انتخاب را مشخص می کند.

پ.ن: کاش می آمدند و از حجاب فقط می گفتند. می گفتند و می گفتند آخر از نظر من، حجاب تنها از خوبی تشکیل شده است، بدی ندارد. خوب است و ما با حجاب ها را هم خوب می کند در پناهش بزرگ می‌شویم و از ما خووب مراقبت میکند. آرامش دارد نه ذلت!  می آمدند و از وقارش می‌‌گفتند، از حیایش، احترامش،ادبش،ابهتش و تمام فضیلت هایش که باعث شده به شخصه به آن وابسته بشم و عاشقش باشم، عاشق عاشقش. اگر می آمدند و این ها را میگفتند، اگر دعوت می کردند نه دستور می دادند، شاید حالا مردم کشور عزیزم هم مثل ما نوجوان های با حجاب محجبه تر بودند. شاید اگر انتخاب را می‌سپردند دست خودشان حالا همه ما عاشقش بودیم. زیرا آرامش بخش است، احترام دارد و بزرگی؛ و هر که کمی فکر کند می بیند عاشق این حس های خاص است و همه جا را دنبالشان گشته اما مثل اینکه راه را اشتباه رفته است. به قول دایی علی که موقع تماشا کردن تلویزیون و جمعیت نوجوانان هم سن و سال ما که چادر داشتند خطاب به پدر بزرگم میگفتند:«تمام چادری ها همه چیزشان زیبا تر است، از تمام این ها که قصد دارند توجه دیگران را جلب کنند و راه را اشتباه رفته اند و با لباس های تنگ و براق فرض میکنند زیباترین دنیا شده اند، زیبا تر و باوقار ترند. نه تنها زیبایی بلکه ادبشان مهربانیتشان... همه چیزشان بهتر از آن هاست...» حرفشان را دوست می دارم و موافقتی جدی دارم. کاش روزی برسد که دایی علی متوجه شود دوستش داریم.